وقتی جمهوری اسلامی قواعد خودش را در قلب آمریکا به دانشمندان جوان ایرانی تحمیل میکند
جماعت آکادمیک معمولا از روزنامهنگارها فراری هستند، اما اگر بدانند طرف مقابل، حرفشان را میفهمد و برای منافعی نمیپیچاند، ماجرا عوض میشود. به واسطه همین ارتباط بوده که بسیاری از مخاطبان توانستهاند با واقعیتهای علمی روز دنیا آشنا شوند و این دانشمندان هم تبدیل به سلبریتیهای علمی شدهاند.

اما ماجرا نزد بسیاری از دانشمندان جوان ایرانی ساکن آمریکا و اروپا متفاوت است. ترس آنها میتواند ناشی از عوامل متفاوتی باشد:
آیا در بازگشت به ایران، دچار مشکلی خواهند شد؟
آیا پروژهای احتمالی که ممکن است در ایران به آنها ارائه شود، خواهد پرید و از دست خواهد رفت؟
آیا دوستانشان که در ایران وارد محدوده قدرت شدهاند، با دیدن گفتگوی آنان با رسانهها، نگران خواهند شد؟
فرض کنید یک استاد جوان ساکن غرب، شغل مهمی در جمهوری اسلامی به دست آورده باشد. مطمئناً بعد از بررسیهای امنیتی با انتصاب او موافقت شده است. تا اینجای کار اتفاق مهمی نیافتاده، اما اگر همین استاد جوان تا پیش از رفتن به ایران در شبکههای رسانهای فارسی زبان که جمهوری اسلامی با آنها مشکل داشته، ظاهر میشده، از زمان گرفتن پیشنهاد تا رفتن به تهران و مستخدم دولت شدن، از نزدیکی استودیوهایی که نقشی در معرفی او داشتهاند، شدیداً خودداری میکند.
وقتی مقام جدید، ناگهان مقابل برخی سیاستهایی که قبلاً منتقدشان بوده، ساکت شود، میتوان حدس زد که منفعت در معترض ماندن نبوده است.
اتفاق بعدی، توصیهاش به دوستان و همکلاسیهایی است که در غرب هستند و او مایل است از آنها برای به واقعیت پیوستن امیدهایش در ایران، به کار دعوتشان کند؛ کارهایی که طبیعتاً بار مالی هم خواهند داشت. این هم به خودی خود، ایرادی ندارد.
اما اگر این همکاری بالقوه، همراه با خودسانسوری رسانهای و اجتناب از گفتگو با رسانهها باشد، با یک خطر جدید روبهرو هستیم: تحمیل قواعد جمهوری اسلامی بر استادان ایرانی ساکن خارج از کشور.
به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی از هر گونه نقدی بر سیاستهایش در حوزههایی مانند آب و خاک و محیط زیست و … از سوی کارشناسان ایرانی شاغل در دانشگاههای معتبر غربی، مصون خواهد بود. این مصونیت، درست مثل مصونیتی است که سپاه پاسداران و شرکتهای وابسته به قدرت که سازنده سدهای مخرب بر رودخانههای کشور بودهاند، سالها است از آن بهرهمند بودهاند، چه، انتقاد از ساخته شدن یک سد میتواند با شکایت از نویسنده همراه باشد و نگرانی کارشناس از تهیه وثیقه لازم برای بیرون ماندن از زندان.
نکته قابل توجه دیگر این است که بسیاری از استادان ایرانی جوان شاغل در غرب، حاضر به تحمل شرایط سختتر آکادمیک و مالی داخل کشور نیستند و از اساس، ساختار سیاسی حاکم را هم قبول ندارند، اما امیدوارند از شرایطی ویژه و نابرابر با دیگر استادان برای رفتن به ایران و گرفتن کاری مشاورهای بهرهمند شوند و گویی شرط دستیابی به چنین هدفی، “سکوت مدبرانه” باشد.
شرکت در کنفرانسهای مختلف در آمریکا و برخورد با برخی از کارشناسان ایرانی، این حس را در من ایجاد کرده که جمهوری اسلامی از هزاران کیلومتر آنطرفتر، قواعد خود را بر دانشمندان ایرانی بسیاری تحمیل کرده و بدتر از آن، مشاهده توجیهگری این عالمان در ارتباط با این خودسانسوری است.
در روزهایی که در همایش بزرگ سالانه اتحادیه ژئوفیزکدانان آمریکا حاضر بودم، به خوبی این نگرانی را در بسیاری از دانشمندان ایرانی-آمریکایی امیدوار به تداوم ارتباط با داخل ایران مشاهده کردم.
اگر قرار است فرضاً این اساتید که مخالف بسیاری از سیاستهای جمهوری اسلامی در حوزههای مختلف آب و خاک هستند، بعد از آغاز همکاری با نظام، تبدیل به توجیه کنندگان سیاستها شوند و در داخل از طرحهای مخربی مانند توسعه نیشکر و انتقال آب و سدسازی بیرویه چیزی نگویند، شاید نرفتنشان به ایران، به نفع جامعه باشد، چه، تبدیل دانشمندان به توجیه کنندگان بیدانشی، افتخاری ندارد.