نجات آبهای زیرزمینی ایران در دوران گذار
- Nikahang Kowsar

- Aug 6
- 7 min read
عبور از فروپاشی، گامی بهسوی احیا نیک آهنگ کوثر

طرح: اسد بیناخواهی
ایران بر لبهی پرتگاه بیآبی ایستاده، و دیگر نمیتوان فاجعهای را که با آن روبهرو هستیم را «بحران آب» بنامیم! آنچه امروز شاهدش هستیم، ورشکستگی آبی ساختاری. کشوری است که تمدنش بر پایه مدیریت هوشمندانه آبهای زیرزمینی بنا شده بود و هزاران سال دوام آورد و اکنون با بیتدبیری مدیرانی که تنها به سازههای آب سطحی و پروژههای نمایشی دل بستهاند، به نقطهای نزدیک شده که بازگشت از آن غیرممکن بهنظر میآید.
اما آب زیرزمینی دقیقاً چیست که اینهمه دربارهاش سخن میگوییم؟ آبهای زیرزمینی، آبهایی هستند که در خلل و فرج خاک، آبرفت و سنگهای متخلخل نفوذ میکنند و فضای اشباع شده از آب زیرزمینی، آبخوان را میسازد. برخلاف رودخانه یا سد، این منابع پنهان هستند. برای هزاران سال، ایرانیان با حفر قنات (کاریز) به این منابع دسترسی پایدار داشتند. اما از یک قرن گذشته، با گسترش چاههای عمیق و موتورپمپها، استخراج از آبخوانها شتاب گرفت، تغذیه متوقف شد، و سرزمین بهتدریج دچار «مرگ خاموش» شد.
امروز، معیشت و بقای میلیونها ایرانی مستقیماً به سرنوشت آبخوانها گره خورده است. با این حال، بخش بزرگی از بدنه فنی کشور، بهویژه مهندسان شیفته سازه و سیاستگذاران مجذوب آمارهای پرطمطراق آبرسانی از دریاچههای سد، همچنان از این واقعیت بنیادین غافلاند. آنها بحران را تنها در سطح میبینند، در حالی که تخریب واقعی در عمق زمین و در ریشههای منابع آبی در جریان است.
در دهههای اخیر، منابع آب زیرزمینی، ستون فقرات تأمین آب ایران بوده است؛ از شرب شهرها تا کشاورزی و صنعت. این منابع در مقایسه با سدها یا پروژههای انتقال بینحوضهای، پایدارتر، ارزانتر و از نظر محیط زیستی کمریسکتر بودهاند. اما در غیاب تعادل، بدون تغذیه مجدد یا بازچرخانی مناسب، بهصورت بیوقفه تخلیه شدهاند. نتیجه آن، ورود به مرحلهای از فروپاشی ساختاری است که میتوان آن را «بیآبی پایدار» نامید، وضعیتی که در آن حتی بازسازی نیز نیازمند نسلها تلاش خواهد بود.
فروپاشی آبخوانها تنها یک تهدید محیط زیستی نیست. که آغازگر یک زنجیره فاجعهبار است: از فرونشست زمین و تخریب زیرساختها، تا نابودی کشاورزی، مهاجرت اجباری، بیکاری گسترده، ناامنی غذایی و سرانجام، تشدید تعارضات اجتماعی و منطقهای. وقتی منابع زیرزمینی فروبریزد، جامعه نیز از درون فرو میپاشد. و اکنون، ما در میانهی همین مسیر حرکت میکنیم.
از کمآبی به بیآبی: تصویر فعلی ایران
کمبود آب زیرزمینی در ایران از مرز هشدار گذشته و وارد مرحلهای از فروپاشی ساختاری شده است. بر اساس آمارهای رسمی و مشاهدات میدانی، بیش از ۵۰۰ دشت کشور در وضعیت بحرانی یا ممنوعه قرار دارند. با اینکه دولت مدعی است که سالانه حدود ۵.۵ میلیارد مترمکعب آب بیش از ظرفیت تجدید منابع زیرزمینی برداشت میشود، اما افرادی مانند عیسی کلانتری که دسترسی بهتری به آمار و ارقام غیررسمی دارند، میگویند کسری سالانه فراتر از ۲۰ میلیارد متر مکعب است.
مرگ تدریجی آبخوانها، فرونشست زمین را به جای جای ایران تحمیل کرده و این بخش مهمی از فروپاشی سرزمینی و اجتماعی ایران را رقم زده است. میزان فرونشست در مناطقی نظیر جنوب غرب تهران، یزد، و رفسنجان به بیش از ۳۰ سانتیمتر در سال رسیده که هم زیرساختهای شهری را تهدید میکند، و هم امنیت جان ساکنان را نیز به خطر انداخته است. همزمان، کیفیت آب در بسیاری از مناطق بهشدت افت کرده و باعث شده که شوری، آلودگی با فاضلاب و افت سطح ایستابی و حتی آب شرب نیز در معرض بحران قرار گیرد. استانهایی مانند اصفهان، کرمان، خراسان جنوبی، فارس، یزد، تهران و خوزستان در بالاترین سطح خطر قرار دارند.
ریشهها
بسیاری، علت اصلی بحران را در ساختار معیوب حکمرانی آب در ایران جستوجو میکنند. بدون فساد ساختاری، دههها بیتوجهی به برداشت بیش از حد از آبخوانها بدون تغذیه سفرههای آب زیرزمینی غیرممکن بود. همچنین، ضعف نظارت، و نبود شفافیت در دادهها، زمینهساز فروپاشی گسترده منابع شده است. در این میان، گسترش چاههای غیرمجاز، استفاده بیرویه از موتورپمپهای غیراستاندارد، و تخصیص رانتی منابع آب به صنایع آببر نظیر فولاد و پتروشیمی، نقش محوری داشتهاند.
سیاستهای غلط کشاورزی، که الگوی کشت نامناسب و یارانههای معکوس را تثبیت کردهاند، یکی دیگر از عوامل تشدید بحراناند. نبود سامانه دادهمحور برای پایش منابع، ناهماهنگی بین نهادهای متولی و فروپاشی تدریجی وزارت نیرو در ایفای نقش خود، تصویر حکمرانی آب در ایران را به یک ساختار معلق، رانتی و بیپشتوانه بدل کرده است.
این بحران، بیدلیل بهوجود نیامده است. ریشههای آن کاملاً مشخصاند: سالها مدیریت نادرست، بینظارتی، تخصیص رانتی آب به صنایع پرمصرف، رشد بیرویه چاههای غیرمجاز، و سیاستهای کشاورزی که نه با اقلیم سازگارند، نه با آینده. وزارت نیرو، بهجای آنکه حامی منافع عمومی باشد، به نهادی متمرکز و ناتوان در پاسخگویی تبدیل شده و نظارت مستقل تقریباً از بین رفته است.
پیامدها: تهدیدی فراتر از محیط زیست
پیامدهای بحران آب زیرزمینی تنها به حوزه محیط زیست محدود نمیشود. در سطح اجتماعی، پدیده مهاجرت روستایی، بیکاری کشاورزان و تشدید تعارضات آبی میان مناطق و گروههای مختلف، ثبات اجتماعی را با تهدیدی جدی مواجه کرده است. در عرصه اقتصادی، کاهش بهرهوری زمین، افزایش هزینه تولید مواد غذایی و وابستگی فزاینده به واردات، آینده امنیت غذایی کشور را تیرهتر کرده است.
از منظر محیط زیستی، خشک شدن تالابها، کاهش پوشش گیاهی و نابودی زیستگاههای حیاتوحش، بخشی از فاجعه در حال وقوع است. اما شاید خطرناکترین بُعد ماجرا، پیامدهای ژئوپلیتیک و امنیتی آن باشد: درگیریهای درونحوضهای، ناپایداری مرزی، و رقابت شدید برای منابع محدود، میتوانند به بحرانهای سیاسی و امنیتی دامن بزنند. راهی برای نجات آبهای زیرزمینی: از فروپاشی تا احیا
برای نجات منابع آب زیرزمینی ایران، دیگر چارهای جز بازنگری جدی در نحوه اداره منابع، تصمیمگیریها و رابطه حکومت با مردم وجود ندارد.
اگر واقعاً باور داریم که ایران در آستانه یک دوره گذار قرار دارد، پس هنوز یک فرصت تاریخی پیش روی ما است، فرصتی برای نجات آنچه زیر پایمان در حال فروپاشی است: آبخوانها. و این فرصتی است برای شکستن چرخهای از فساد، بیعدالتی و ناآگاهی که سالها است زیرساختهای زندگی را از درون تهی کرده.
اینبار تصمیمگیری نباید در دست کسانی باشد که از پشت میز و بیارتباط با واقعیت نسخه میپیچند. وقت آن رسیده که صدای کسانی شنیده شود که هر روز با خشکسالی، چاههای خشکشده، زمینهای ترکخورده و مهاجرت اجباری دستوپنجه نرم میکنند. چون فقط آنهایی که با بحران زندگی میکنند، معنای واقعی نجات را میفهمند، نه هوش مصنوعی! هوش مصنوعی شاید به کمک ما بیاید، اما نه تشنگی و نه گرسنگی و نه بیخانمانی را لمس نمیکند.
برای آنکه جلوی فروپاشی کامل را بگیریم، به مجموعهای از راهکارهای فوری، میانمدت، و بلندمدت نیاز داریم، آن هم نه با دید متمرکز فعلی!
در گام اول، باید بهصراحت اعلام شود که ایران در وضعیت اضطراری آب زیرزمینی قرار دارد. مجوز چاههای جدید باید متوقف شود، و چاههای غیرمجاز در مناطق بحرانی باید با پشتوانه قضایی بسته شوند. «ستاد نجات آبخوانها» با حضور دانشگاهیان، مردم محلی، نهادهای مدنی و متخصصان مستقل باید شکل بگیرد. در کنار آن، کارزارهای آگاهیبخش، آموزش عملی برای کشاورزان، و گنجاندن مفاهیم آبخوان و مدیریت پایدار در آموزش و رسانه، باید راه بیافتد و جوامع محلی، تغذیه آبخوانها با استفاده از مهار سیلابها را شروع کنند. تغییر رفتار اجتماعی بدون فهم عمومی ممکن نیست. بررسی قوانین و مقررات از همان روز اول آغاز شود تا متناسب با شرایط حوضهها بتوان راهکارهایی منطقی اعمال کرد.
در دورهی یک تا دو سال بعد، قانون جامعی که بخشی از تمرکز اصلیاش روی آبهای زیرزمینی باشد، باید تدوین و تصویب شود. طرحهای احیای آبخوان از طریق تغذیه مصنوعی با سیلاب و فاضلاب تصفیهشده باید گسترش پیدا کند. کشاورزی باید به سمت الگوهای کممصرف، هوشمند و گلخانهای سوق داده شود. تعرفهگذاری منابع زیرزمینی باید بر اساس بهرهوری و عدالت بازطراحی شود، و سیستمهای پایش هوشمند در دشتهای بحرانی نصب شوند، تا بدانیم دقیقاً چه مقدار از آب زیر زمین را داریم نابود میکنیم. تدوین سازوکار مشارکت داوطلبانه مردم و تشکلها در پایش تخلفات، گزارشدهی، و اعمال جریمههای اجتماعی و قانونی هم اهمیت زیادی دارد.
در بلندمدت، باید ساختار حکمرانی آب بهطور کامل بازسازی شود. تصمیمگیری باید از مرکز به حوضههای آبریز منتقل شود. بانک آب برای تخصیص شفاف و قابل ردیابی منابع باید ایجاد شود. سرمایهگذاری جدی روی بازچرخانی آب، بازیافت پساب و استفاده از آبهای نامتعارف لازم است. نهادی مستقل مثل «مرکز ملی حفاظت و احیای آبخوانها» باید مأمور نظارت واقعی، شفافسازی دادهها و پیگیری فساد در این حوزه شود.
و نهایتاً، مشتی شعار و اقدام بیمعنی را تحویل مردم دادهایم اگر نتوان اثربخشیشان آنها را سنجید. باید شاخصهای روشنی داشته باشیم: میزان کاهش چاههای غیرمجاز، افزایش سطح آب در دشتهای بحرانی، کاهش سرعت فرونشست زمین، افزایش نرخ تغذیه آبخوانها، و رشد مشارکت مردم در مدیریت منابع. بدون اینها، باز هم گرفتار همان شعارهای زیبا و شکستهای تکراری خواهیم شد.
ما هنوز برای ساختن آیندهای هوشمندانه فرصت داریم، اما نه وقتی که به خاطر بهرهبرداری بیش از حد از آبخوانها زمین از زیر پایمان خالی شده باشد!
برای نجات مهمترین منبع حیات در این سرزمین، آبهای زیرزمینی، نمیتوان تنها به دادهها یا الگوریتمها تکیه کرد. این بحران، یک مسأله انسانی است، ریشهدار در تجربه، معیشت، و حافظه جمعی. هزاران سال، ایرانیان با قنات، با سازگاری اقلیمی، و با فهمی عمیق از خاک و آب، تمدنی پایدار ساختهاند. آنچه امروز نیاز داریم، بازیابی همان عقلانیت بومی و تلفیق آن با دانش نوین است.
میتوان از هوش مصنوعی برای پردازش دادهها، تدوین سناریوها و حتی کمک در نگارش استفاده کرد، اما اصلِ راه نجات، در دلِ همان مزارع ترکخورده، قناتهای خشکشده و تجربه زیسته مردم نهفته است. باید به کشاورزی که با فروپاشی آبخوان زندگیاش از هم پاشیده، به متخصصی که از دخالتهای رانتخواران رنج برده، و به اقلیمشناسی که خشکسالی را نه روی نمودار، بلکه در خاک دیده، گوش داد.
در تدوین یک طرح ملی واقعگرایانه که آب زیرزمینی را در کانون خود بگذارد، ترکیب تجربه دانشمندانی مستقل و سربلند، نه دستبوس و بلهقربانگو، همراه با دانش اقلیمی، و فناوری تحلیلی میتواند راهگشا باشد، بهشرط آنکه اولویت با واقعیت باشد، نه با نسخهنویسی از پشت میز. بدون توجه به این بنیانها، هر «طرح ملی» فقط یک شعار تازه بر ویرانههای قدیمی خواهد بود. اتکای بیهوشها به هوش مصنوعی، بدون توجه به تجربیات تلاشهای انسانهای واقعی، ظاهرسازی است نه اقدامی واقعی. شان مردم ایران بالاتر از بازیهای تبلیغاتی است.

























Comments