top of page

آیا می‌توان بحران آب ایران را با یک «ذهن زیبا» حل کرد؟

  • Writer: Nikahang Kowsar
    Nikahang Kowsar
  • Apr 26
  • 4 min read

ree

نیک آهنگ کوثر داشتم میان فیلم‌های قدیمی ول می‌گشتم، دنبال چیزی بودم که درباره‌ی موضوع فاجعه‌ی آبی ایران به‌دردم بخورد. رسیدم به فیلم ذهن زیبا، همان فیلمی که راسل کرو در آن نقش جان نش، نابغه‌ای که با نظریه‌ی بازی مغزها را منفجر کرد، بازی کرده بود. طبیعتاً ذهنم رفت سراغ این سوال: «وقتی در بحث بحران آب چندین بازیگر همزمان داشته باشیم که در یک میدان بازی می‌کنند، نش چه حرفی می‌تواند برای‌مان داشته باشد؟» البته باید اعتراف کنم: من نه ریاضی‌دانم و نه حتی چیزی نزدیک به آن. در واقع، امتحان‌های ریاضی در دانشگاه برایم حکم کابوس‌ را داشت. ولی خب، ضعیف بودن در ریاضی دلیل نمی‌شود جهل را تقدیس کنم. یک جایی باید بالاخره با واقعیت‌های سرد، سخت، و قابل اندازه‌گیری دنیا روبه‌رو شد.

شروع کردم به کندوکاو در دیالوگ‌های فیلم و رسیدم به این جمله‌ی طلایی: «بهترین نتیجه برای گروه وقتی حاصل می‌شود که هر فرد، هم به نفع خودش و هم به نفع گروه عمل کند.» و ناگهان همه چیز برایم روشن شد. آیا آن‌هایی که در ایران اسم‌شان را «ذی‌نفعان» گذاشته‌اند — کشاورزان، مدیران آب، سیاستمداران — دارند هم به نفع خودشان و هم گروه عمل می‌کنند؟ نه، اصلاً. هر کدام مشغول بیشتر کردن سود خودشان بوده‌اند، یک پمپ آب بیشتر، یک سد بیشتر، یک چاه عمیق‌تر. و آن «گروه» یعنی آبخوان‌ها، رودخانه‌ها، و خود جامعه، رسماً به خاک سیاه نشسته. بله، دقیقاً و بدون استعاره. نش به ما نشان داد که همکاری می‌تواند از دل منافع شخصی جوانه بزند، اما فقط وقتی که بازی طوری طراحی شده باشد که همکاری را پاداش بدهد.در ایران اما بازی کاملاً وارونه چیده شده: هر که کمتر مصرف کند، ضرر می‌کند. هر که بیشتر بچاپد، سود می‌برد. نتیجه؟ مسابقه‌ی دسته‌جمعی به سمت نابودی.

اگر نش به ما ابزار درک رفتار جمعی را داده، احتمالاً راهنمای تشخیص فروپاشی جمعی را هم دستمان داده است. سوال اصلی اینجا است: «چطور سیستمی را درست می‌کنید که توسط جمعی از مردان کوته‌بین نابود شده؟ مردانی که گمان می‌کردند طمع کوتاه‌مدت یک استراتژی است، مردانی که صدها سد ساختند، صدها هزار چاه کندند، و طرح‌های انتقال آب به راه انداختند که در قیاس با آن‌ها، کیمیاگری قرون وسطایی شبیه علم مدرن به نظر می‌رسد.و نه، این معجون سمی با ورد و جادو حل نمی‌شود. حتی با جادوی خوب هم نمی‌شود.»

حالا فرض کنیم جان نش از قبر بیرون بیاید و بایستد وسط بستر ترک‌خورده‌ی زاینده‌رود. احتمالاً فقط سری تکان می‌دهد و زیر لب می‌گوید: «خسته نباشید واقعاً!»

نش خیلی سریع می‌فهمید که بحران آب ایران نمونه‌ی تمام‌عیاری است از عقلانیت فردی که به نابودی جمعی ختم شده، همان روی زشت تعادل نشی که خودش درباره‌اش هشدار داده بود. کشاورزانی که دارند برای بقا چاه‌هایشان را عمیق‌تر می‌کنند؟ منطقی است، از دید فردی. ولی هر پمپاژشان مرگ زاینده‌رود را سرعت می‌بخشد. منطق فردی‌شان بی‌نقص است. سرنوشت جمعی‌شان؟ گرد و غبار. یا باغداران پسته‌ی رفسنجان را ببینید که در حال خشکاندن سفره‌های آب زیرزمینی هستند، و می‌دانند چه می‌کنند، اما همچنان با ولع، به زمین و آب حمله می‌کنند. این دیگر نه فقط غیرعقلانی، که تراژیک و چندش‌آور است.

نش ابتدا ساده‌ترین نکته را یادآوری می‌کرد: هر کشاورز، هر مقام، هر تصمیم‌گیرنده‌ای «عقلانی» عمل کرده — اما فقط به نفع خودش.یک چاه بیشتر، یک سد بیشتر، یک پروژه‌ی انتقال آب بیشتر، یک مزرعه‌ی گندم دیگر در دل کویر. هرکس در قاب کوچک خودش فکر می‌کرد برنده است. اما وقتی تصویر را بزرگ‌تر می‌بینید، می‌بینید که آبخوان‌ها نابود شدند، رودخانه‌ها مردند، و جامعه شروع به خفگی کرد.تعادل نشی کامل — در نسخه‌ی جهنمی.

اما نش فقط به تشخیص بسنده نمی‌کرد. او می‌گفت: اگر نمی‌توانید مردم را به رفتار نوع‌دوستانه و از روی از خودگذشتگی وادار کنید و تاریخ نشان می‌دهد که واقعاً نمی‌توانید، باید قواعد بازی را عوض کنید.و این یعنی کار واقعی، سخت و دردناک. باید مشوق‌ها را وارونه کرد: مصرف بی‌رویه نباید بی‌هزینه باشد. باید همکاری را قابل لمس و سودآور کرد. باید مجازات‌ها واقعی شوند، نه با سخنرانی‌های خسته‌کننده‌ی «آب را صرفه‌جویی کنیم»، بلکه با مجازات‌های واقعی برای کسانی که آب‌های زیرزمینی را می‌خشکانند یا دوباره لوله‌ای دیگر برای غارت آب می‌کشند.

شفافیت هم باید به اصلی غیرقابل مذاکره تبدیل شود. دیگر نباید پشت بوروکراسی‌های فاسد قایم شد. دیگر نباید با آمارهای ساختگی مردم را فریب داد. باید در زمان واقعی دید که چه کسی چقدر آب از کجا برمی‌دارد و برای چه کاری. و اگر باز هم همکاری نکردند؟ نش همان لبخند خسته و آگاهش را می‌زد و می‌گفت: «خب، پس زمین بازی را عوض کنید.»

چون واقعیت دردناک این است: حکمرانی آب در ایران نه صرفاً بد اجرا شده، بلکه اصولاً بد طراحی شده. وزارتخانه‌هایی که شبیه محفلی هیاتی اداره می‌شوند. شرکت‌های مشاوری که قوانین را خودشان می‌نویسند و پولش را خودشان می‌خورند. مدیریتی که به جای حوضه‌های آبریز، بر اساس مرزهای اداری و استانی فکر می‌کند. بدون هیچ حسابرسی مستقل و بدون هیچ آمار محیط‌زیستی معتبری.

چطور انتظار دارید چنین ساختاری تعادلی پایدار داشته باشد وقتی کل سیستم جایزه‌ی غارت کوتاه‌مدت را می‌دهد و تنبیهش برای کسانی است که بخواهند مسوولانه عمل کنند؟ در نهایت، درس نش برای ایران ساده و بی‌رحم است: «تراژدی منابع مشترک را نمی‌شود با خواهش و تمنا حل کرد. باید منابع مشترک را دوباره طراحی کرد، مشوق‌ها را تغییر داد، و کاری کرد که نابودی آن‌ها یا غیرممکن شود، یا لااقل آنقدر احمقانه که حتی حریص‌ترین آدم‌ها هم از این‌کار بترسند و یا پشیمان شوند.»


 
 
 

Comments


Recent Posts
Archive
Search By Tags
Follow Us
  • Facebook Basic Square
  • Twitter Basic Square
  • Google+ Basic Square

© Abangan آبانگان با فن‌آوری ویکس ساخته شده است

bottom of page